لیوان ۱۴۰۱/۰۷/۰۴، 14:7
میبوسمت یک
روز در
میدانِ آزادیمیبوسمت وقتی که تهران دست ما افتادمیبوسمت وقتی صدایِ تیرها خوابیدمیبوسمت وقتی سِلاح از دستها افتادمیبوسمت پای تمام چوبههای داروقتی کبوتر روی آنها آشیان داردوقتی قفس تابوت مرغ عشق دیگر نیستوقتی که او هم بال و پر در اسمان داردمیبوسمت پشت در سلولها وقتیبوی شکنجه از در زندان نمیآیدوقتی که زخمی روی تن هامان نمیخنددوقتی که از چشمانمان باران نمیآیدمیبوسمت وقتی پلیس ضد شورش همیکرنگ با مردم سرود صُلح میخواندوقتی که نان عدهای اعدام گندم نیستدر مزرعه، گندم سرود صلح میخواند.#
امیررضا_
وکیلیامیررضا وکیلی ..:: یك لیوان پر از آسمان ::.....
ما را در سایت ..:: یك لیوان پر از آسمان ::.. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lee1a بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 4 مهر 1401 ساعت: 18:46